چرا کار به «خیابان» میکشد؟/ «جنگ روایتها»؛ از سگ کشی بهرام بیضایی تا حوادث اخیر ایران/ رسانهها را آزاد بگذارید

یا دیدهاید که خبرنگاران داخل کشور مجاز باشند برای تهیه گزارش بیطرفانه از آنچه در دانشگاه شریف و زاهدان، سنندج، اردبیل و شهرهای دیگر رخ داد آزادانه به این مناطق بروند و با هر که خواستند گفت و گو کنند و نتیجه را حتی اگر خلاف روایت رسمی باشد بیسانسور برای مردم گزارش کنند؟ (چه بسا گزارشهای واقعی، تایید کننده حرفهای مسوولان باشد). نه که ندیدهاید و تنها افرادی که «می توان» در این مناطق صدای آنها را بازتاب داد حداکثر استاندار و امام جمعه و رئیس شورای تامین استان و نظایر اینها است.
به گزارش گیلانی ها خبر و به نقل از عصرایران، جعفر محمدی نوشت: – ۱. فیلم سگکشی، از فیلمهای تاثیرگذار بهرام بیضایی است که در سال ۱۳۸۰ اکران شد. فیلم داستان زنی است که همسرش به جرم کلاهبرداری در زندان است و کل فیلم داستان دو روایت متفاوت است:
در روایت نخست، مردی کلاهبردار قرار دارد که شاکیان او را به زندان انداختهاند و روایت دوم، روایت مردی است بیگناه که شریکش او را فریفته و به ناحق به زندان افتاده است.
همسر این مرد، با هنرنمایی مژده شمسایی، روایت دوم را باور کرده و همسرش را به چشم یک قربانی مینگرد و تلاش میکند این روایت را به شاکیها قبولانده و از آنها رضایت بگیرد. زن چنان به همسرش «اعتماد» دارد، که حاضر نیست لحظهای به این روایت شک کند و به لطایف الحیلی، چکها را از شاکیان میگیرد، ولی در پایان متوجه میشود که روایت دروغ را باور کرده بود.
۲. برای مخاطب سؤال پیش میاد که چطور چنین زن قدرتمندی، بدین سادگی فریفته میشود؟ جواب فقط یک کلمه است: اعتماد.
هیچ داستانی در زندگی تماماً منطقی نیست و «حفرههایی» غیرمنطقی دارد. اگر به زندگی خود نیز نگاه کنید، شاهد خواهید بود که بسیاری از اتفاقات زندگیتان، نقاط غیرمنطقی فراوانی وجود دارد. وقتی این روایتها را برای دیگری تعریف میکنید، شنونده تنها با «اعتماد» به شما این داستان رو باور میکند و اگر عنصر اعتماد از بین رود، او با شک به روایت شما نگاه میکند.
۳. در مورد وقایعی که این روزها رخ میدهد هم شما حداقل با دو روایت روبرو هستید: روایت حکومتی و روایت غیرحکومتی. هر دو روایت هم حفرههایی دارد که داستان را غیرقابل باور میکند، ولی مساله این است که آیا شما به راوی «اعتماد» دارید تا با این اعتماد این حفرهها رو پر کنید و یا خیر؟ (نوشتهای از علی آردم)
«جنگ روایت ها» عنوان دقیقی است که نویسنده یادداشت – که بخشی از آن را خواندید – بر آن نهاده است و آنچه در عمل میبینیم این است که جمهوری اسلامی در این جنگ با چالشهای بسیار جدی و حیاتی مواجه است.
یک علت مهماش نیز نوع نگاهی است که در سپهر قدرت، به رسانه وجود دارد.
بسیاری از مسوولان جمهوری اسلامی، هنوز در فضای دهه ۱۳۶۰ و اوایل ۱۳۷۰ سیر میکنند؛ زمانی که نبض اصلی اطلاعرسانی در کشور در دست دو شبکه تلویزیونی، چند کانال معدود رادیویی و چند روزنامه انگشت شمار حکومتی بود: کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی و رسالت.
رادیو بیبی سی نیز به عنوان مهمترین رسانه خارجی آن سال ها، برد چندانی در میان عامه مردم نداشت و مردم، با اعتماد نسبی که به رسانههای داخلی داشتند، نیازهای خبری و تحلیلیشان را از منابع داخلی تامین میکردند.
اعتبار رسانهای در داخل به حدی بود که اگر کسی میخواست آنچه میگوید را مستند کند و بباوراند، میگفت: خودم در روزنامه خواندم یا دیشب تلویزیون میگفت.
اینک اما خبری از آن مرجعیت رسانهای داخلی نیست و اغلب مردم برای آن که بدانند در شهر و کشور خودشان چه خبر است به جای مراجعه به رسانههای شهر و کشور خودشان، به رسانههای «آنور آبی» مراجعه میکنند، حال فرقی ندارد که یک شبکه معظم تلویزیونی باشد یا یک کانال شخصی که بدون محدودیتهای داخلی در جایی جز ایران به روز میشود.
علتاش نیز از حیز انتفاع انداختن رسانه است. کارکرد اصلی «رسانه» (Medium و جمعش Media) با توجه به کلمههایی که به دقت هم در انگلیسی و هم در فارسی برای آن انتخاب شده، واسطهگری و رساندن است و مهمترین عرصه این رسانایی هم، رساندن پیام حکومت به مردم و پیام مردم به حکومت است. مادام که این رسانایی، دو سویه باشد، با «رسانه» به معنای واقعی کلمه مواجه هستیم. یعنی رسانه همان طور که حرف حاکمان را به مردم میرساند، بدون لکنت زبان قادر باشد حرف مردم را نیز به حاکمان منتقل کند.
وقتی چنین ارتباط دو سویهای برقرار باشد و مردم صدا و پیام خود به حاکمان را در رسانه بشنوند و ببینند به آن اعتماد میکنند. اما آنگاه که رسانه از خیابان دو طرفه به اتوبان یکطرفهای تبدیل شود که فقط صدای حاکمان در آن شنیده میشود دیگر نامش رسانه نیست و «تریبون» است و دو اتفاق میافتد:
الف – مردم برای شنیدن صدای خودشان سراغ رسانههایی که تحت کنترل یا اعمال فشار حاکمیت نیستند میروند. این رسانهها در غیاب نقش آفرینی رسانههای داخلی، میکوشند بازتاب دهنده صدای مردم باشند تا اعتماد آنها را به دست آورند. چنین رسانههایی ناگزیر در بیرون مرزها هستند و قاعدتاً پیگیر اهداف اسپانسرهایشان. با این حال، بسیاری از مردم، میکوشند حفرههایی غیر منطقی آنها را نادیده بگیرند و به همین که صدایشان را در آن میشنوند راضی باشند.
ب – از آنجا که پژواک صدای مردم در رسانههای خارجی، ناقص و همراه با انگهای سیاسی است و در داخل نیز رسانهها یا نمیخواهند یا نمیتوانند صدای واقعی مردم باشند و احزاب و نمایندگان درخوری هم ندارند و نیز حاکمان وقعی به صدای بازتاب داده شوده در رسانههای خارجی نمینهند، خود مردم برای رساندن صدایشان به حاکمان در داخل کشور، میکوشند مستقیماً با حاکمان حرف بزنند و اینجاست که «خیابان» جای رسانه را میگیرد و مواجهه مردم و حاکمان، رو در رو میشود.
مثالی درباره نقش رسانه میزنند و میگویند رسانه مانند مفصل نرمی است میان دو استخوان سخت حاکمان و مردم و باعث میشود روابطشان منعطف شود و هر دو کارایی داشته باشند. وقتی عامل رسانه حذف شود و تقابل استخوانها بیواسطه شود، درد و خشونت آغاز میشود وای بسا به از کار افتادن آن اندام بینجامد.
وقتی کار به خیابان میرسد، دقیقا چنین اتفاقی رخ میدهد و گفت و گوی رسانهای که حتی در عیانترین و بیسانسورترین اش، چون در قالب واژه میآید، نرم است، جای خود را به سختی میدهد.
چه باید کرد؟
«احیای رسانه» در ایران یکی از فوریترین کارهایی است که باید انجام شود. این کار نه تنها بودجهای نیاز ندارد بلکه به صرفه جویی بودجهای هم میانجامد چرا که یکی از عناصر مهم این «احیا»، نعطیلی تریبونهای متعددی است که نهادهای مختلف حکومت درست کردهاند و برغم هزینههای نجومی، خروجیشان شده است تشدید جو بیاعتمادی مردم؛ نه تنها بیاعتمادی که بسیار دیده شده است این قبیل رسانهها با درشت گوییهای خود، مردم را بیش از پیش عصبی کرده و شورانده اند.
اساساً یکی از چالشهای جمهوری اسلامی در جنگ روایتها این است که مسوولان فکر میکنند اگر مدام شبکه تلویزیونی و ماهوارهای و خبرگزاری و روزنامه و سایت راه اندازی کنند، دست بالا را خواهند داشت و این اشتباه مهلکی است که در دهههای اخیر مرتکب شدهاند و هزاران میلیارد تومان بودجه کشور را رسماً هدر داده اند.
معنای احیای واقعی رسانه به منظور داشتن دست بالا در جنگ روایت ها، این است که رسانه را به معنای واقعی کلمه در تهیه خبر و گزارش و انتشار آن و بازنشر بیسانسور صدای مردم آزاد بگذارند. به تظاهرات متعددی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی برگزار میشود نگاه کنید: خبرنگاران با جلیقههای مخصوص خودشان در چند قدمی پلیس و معترضان و گاه در میانه آشوب و اغتشاش، در حال تهیه فیلم و عکس و گزارش هستند و پلیس هم کاری به کارشان ندارد. حال بگویید دیدن چنین صحنهای در ناآرامیهای ایران میسر است و خبرنگار و دوربیناش سالم به دفتر نشریه بر میگردند؟!
یا دیدهاید که خبرنگاران داخل کشور مجاز باشند برای تهیه گزارش بیطرفانه از آنچه در دانشگاه شریف و زاهدان، سنندج، اردبیل و شهرهای دیگر رخ داد آزادانه به این مناطق بروند و با هر که خواستند گفت و گو کنند و نتیجه را حتی اگر خلاف روایت رسمی باشد بیسانسور برای مردم گزارش کنند؟ (چه بسا گزارشهای واقعی، تایید کننده حرفهای مسوولان باشد).
نه که ندیدهاید و تنها افرادی که «می توان» در این مناطق صدای آنها را بازتاب داد حداکثر استاندار و امام جمعه و رئیس شورای تامین استان و نظایر اینها است (همان یک سویه بودن جریان اطلاعات).
این قصه البته سر دراز دارد؛ ماجرای قتل ستار بهشتی که یادتان است؟ چقدر کوشیدند لاپوشانی کنند و رسانهها را منع کردند و نهایتا هم معلوم شد که ستار بهشتی به مرگ طبیعی از دنیا نرفته و دو سال بعد، برای مامور پروندهاش سه سال حبس و دو سال تبعید و ۷۴ ضربه شلاق بریدند. چه میشد از همان اول رسانهها اجازه ورود پیدا میکردند و بدون این که هزینهای از صندوق «سرمایه اجتماعی پلیس» خرج شود، همان اول واقعیت را توسط رسانههای داخلی بیان میکردند؟ حتماً باید قبل از محکومیت یک مامور خاطی، حیثییت پلیس کشور را هزینه میکردند و به بیاعتباری رسانههای داخلی میافزودند؟!
مثالهای مختلف دیگری میتوان آورد که اگر پای رسانههای داخلی را از ورود به آن عرصهها قطع نمیکردند، رسانههای خارجی نمیتوانستند میدانداری کنند؛ از ماجرای زهرا کاظمی و ندا آقا سلطان و انتخابات پرحاشیه ۸۸ بگیرید تا ناآرامیهای ۹۶ و سقوط هواپیمای اوکراینی و امروز هم حوادث تلخ یک ماه اخیر که دل هر ایرانی را به درد آورده است.
اگر جمهوری اسلامی میخواهد در «جنگ روایت ها» دست بالا را داشته باشد باید «استراتژی جلب مجدد اعتماد» را به طور جدی دنبال کند.
اتفاقاً حوادث کنونی، زمینه خوبی برای احیای این اعتماد است که از رهگذر احیای رسانه حاصل میشود. اگر همین امروز به رسانههای داخلی بگویند آزادند تصاویر ناآرامیها و شعاردهیها و دیوارنویسیها را منتشر کنید، آیا دیگر نیازی میماند که برای مطلع شدن از این ها، با انواع فیلترشکن به سراغ رسانههای خارجی رفت؟
اگر همین امروز رسانههای داخلی مجاز شوند که حوادث زاهدان و سنندج و اردبیل و بقیه نقاط را از منظر غیر حکومتی بیان کنند و مثلاً با خانوادههای قربانیان گفت و گو کنند و واقعیت را ولو آن که به ضرر مثلاً مامور نیروی انتظامی فلان شهرستان باشد روایت کنند، آیا دکان رسانههای خارجی تخته نمیشود؟
ممکن است گفته شود اگر اینگونه باشد چه فرقی است میان رسانههای داخلی و خارجی؟ اتفاقا همین پرسش، تایید کننده پیشنهاد حاضر است. چون اعترافی است به این که برغم بستن فضای داخلی رسانه ها، مردم در جریان شعارها و شلوغیها هستند و اصل مطلع بودن فرقی نکرده است. حال باید پرسید وقتی فضای داخلی را میبندید و مردم همچنان مطلع هستند، لااقل نبندید که مردم از نگاه دقیقتر و دلسوزانه داخلی مطلع شوند نه از منظر رسانههای بریتانیایی و سعودی و آمریکایی که طبیعی است پیگیر منافع ممالک خودشان باشند.
اصلاً میخواهد بعدش چه اتفاقی بیفتد؟ فکر میکنید اگر یک رسانه داخلی برود و تحقیق کند و به این نتیجه برسد که فلان دختر خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده، نظام سرنگون میشود؟ مگر همین الان آنور آبیها همین را نمیگویند؟ نظام هم سرنگون شده است؟
اتفاقاً خوبیاش این است که اگر در تحقیقات رسانهای مستقل، حرف مسوولان ثابت شد، تلاش خارجیها خنثی میشود و اگر خطای مسوولان به اثبات رسید، با مجازات فوری مسوولان خاطی، اعتماد به نظام تقویت میشود.
هر پروندهای که این گونه و با حضور واقعاً آزاد رسانههای داخلی به سرانجام برسد، یک سکه اعتماد به قلک سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی انداخته میشود و بعد از مدتی، خواهید دید که در جنگ روایت ها، دیگر آن طرفیها دست بالا را ندارند.
اما اگر همچنان فضای بسته رسانهای ادامه یابد، مدام از این قلک شکسته شده سکه کم خواهد شد و رفته رفته حتی حامیان نظام هم به روایتهای نظام شک خواهند کرد؛ و صادقانه بگویید مگر دستکم در یک و نیم دهه گذشته، چنین روندی طی نشده است؟!
آقایان و خانمهای مسئول!
رسانهها را آزاد بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشد، حتی اگر اشتباه کنند و حتی اگر بینشان افرادی بخواهند سوء استفاده کنند. کمی صبور باشید و بدانید که در گذر زمان، سره از ناسره شناخته خواهد شد و مردم به رسانههای راستگو اعتماد خواهند کرد و حتی در پی خبرهایی که مسوولان از آنها خوششان نمیآید، سرمایه اعتماد شکل خواهد گرفت، چرا که وقتی مسوولان بدانند رسانهها بدون ترس و عقوبت، بر آنها نظارت دارند، کمتر جرأت خطا خواهند داشت.
«زدن تیر خلاص به پیکر نیمه جان «اعتمادعمومی» با ادامه محدودیتهای رسانهای و به جان خریدن تبعات دردناک و غیر قابل جبران آن و باختن همیشگی در جنگ روایت ها» یا «احیای اعتماد عمومی با آزادی واقعی رسانه»؟
انتخاب با شماست.
برچسب ها :سگ کشی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰